به خودت بگو:
فقط برای امروز، افکارم را بر روی بهبودیم متمرکز خواهم کرد ،زندگی میکنم و بدون مصرف هیچ گونه ماده مخدّری روز خوبی خواهم داشت.
فقط برای امروز، به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد، کسی که مرا باور کند و میخواهد در بهبودیم به من کمک کند.
فقط برای امروز، برنامهای خواهم داشت و سعی خواهم کرد آنرا به بهترین شکل ممکن انجام دهم.
فقط برای امروز، به کمک NA سعی خواهم کرد از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم.
فقط برای امروز, ترسی نخو
امروز به زور پاشدم و به زورتر رفتم سراغ کار! اما قراره از فردا ۸ صبح پاشم انشاا... . بدون مقاومت و اینا ، یه چند روز زور بزنم زود پاشم دیگه اوکی میشه. اون سه تا کلمه رو! زود روز زود. دیگه اینکهههه امروز کیک پختم خوشمزه بود نسبتا فقط چند تا مشکل داشت. دلم دفعه دیگه کیک داغ میخواد فقط .خب همینا فعلا.
کی میدونه آدما باید چند بار دلتنگ یه چیز بشن تا فراموش کنن؟
به اندازه کلِ دونه های اناری که جلوم بود غصه خوردم ، و چقدر بد شد امروز که اینجوری تموم شد...!
از شنبه منتظرِ امروز بودم ، ولی بدترین روزِ هفته شد...!و کاش یکم شرایط فرق داشت...! یکم...!
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
امروز دلم تنگ استبرای روزهایی که نیامدهاندو من هر روزبه خودم وعده دادمشانامروز دلم تنگ استتنگ تر از تُنگ ماهیکه هر چه میرودسر جای اول استامروز بیشتر از هر زماندلم تنگ است و زمانناجوانمرادنه تیغ میزندبر تُنگ تنهایی منامروز دلم تنگ است ...[یوسف رجبی]
روز به ارامی شروع شد و در ادامه به خوبی پیش رفت بیشتر سود مالAUDCADبود که حدودا ۴۰سنت بود که ۳۰درصد سود امروز داشت من فقط بر روی ۵کارنسی(ارز)ترید می کنم .
گفتنی است که امروز همه سهام ها و ارز ها سقوط داشتن ولی باز ربات پر قدرت سود خودشو میگیره ..
ادامه مطلب
میدونم زیادی لوسم ولی این پسره هم خیلی بی ادبه... وقتی باهاش حرف
نمیزنم اینم کسی تو اورژانس نیس میاد به من میچسبه میگه امروز گرفته ای :/
منم هر سری یه جوری می پیچونمش...
بعد امروز داشت از خوش کشیکیش میگف
منم گفتم امروز احتمالا خیلیم تو بخش کارت دارند که تو نتونی بخوابی...
بعد میگه اگه اینجوری بشه زنگ میزنم بهت فحش میدم :/ من همینجوری مونده
بودم
+فک کنم تو مخش اصلا مدار های تفاوت رفتار بین هم جنس و جنس مخالف شکل نگرفته.
++ فک کن :| چقدر بی تربیت و پرر
تو حال و هوای اینروزای خودم بودم یهو چشمم خورد به تاریخ گوشه صفحه راست موبایل ، امروز یازدهمِ ...
امروز تولدشه ،تولد فرشته آسمونی من ،امروز میدونم قلب مادرانه اش دلتنگ اون چشمهای آبی میشه. نمیدونم چکاری کنم که دلتنگی امروز اذیتش نکنه؟!
+یادداشت شماره ۴۵
ما شروع کردیم. این کانال تا امروز وظیفۀ اطلاعرسانی نشستهای خیز را داشت. از امروز اما تعدادی از حاضرین آن جلسات فارغ از وظایف دیگری که برای خود قائلیم و در جای دیگر انشاءالله به آن میپردازیم بنا داریم آن چه فکر میکنیم باید گفت را از این کانال با این نام بگوییم
ادامه مطلب
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش…امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خرده نمیگیره پس شادی بخش باش…امروز هر چقدر نفس بکشی، جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه.پس از اعماق وجودت نفس بکش…امروز هر چقدر آرزو کنی، چشمهی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن…امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشهپس صدایش کن…او منتظر توستمنتظر آرزوهایت،خندههایت،گریههایتستاره شمردنهایت…و…عاشق بودن
خسته ام. دستم به هیچ کاری نمیرود. توی خودم فرو رفتهاند. دلم میخواهد یکی عاشقم شود و دوستم بدارد. خسته ام از این دنیای تنهایی. و آخر چه کسی کسی را چنان که ارسطو میگوید دوست خواهد داشت؟ نه این جهان، جهان من نیست. این جهان پر از نقص است و من حقیقتا از اینهمه نقص در جهان دلزدهام. امروز شنبه هست. کاش امروز که کتابخانه میروم کمی بیشتر تلاش کنم. دلم میخواد دکتری بخونم آیپیام کاش...
وای امروز که کوه رفته بودم، پاهام داشت میلرزید. جدّی داشت میلرزید. :)) نمیدونم بیشتر از ترس بود یا پاهام بیجون شده بود. جالب بود واقعا.
یاد یه باری افتادم که برای اولین بار دندونام داشت میخورد به هم از سرما. و اون باری که از تعجب دهنم ناخودآگاه باز شد. موقعیتهاشون رو یادم نیست ولی یادمه برام جالب بود؛ این که اتفاقهایی که فکر میکردم صرفا اغراق شدهن واقعا اتفاق میافتن.
وای امروز که کوه رفته بودم، پاهام داشت میلرزید. جدّی داشت میلرزید. :)) نمیدونم از ترس بود یا پاهام بیجون شده بود. جالب بود واقعا.
یاد یه باری افتادم که برای اولین بار دندونام داشت میخورد به هم از سرما. و اون باری که از تعجب دهنم ناخودآگاه باز شد. موقعیتهاشون رو یادم نیست ولی یادمه برام جالب بود؛ این که اتفاقهایی که فکر میکردم صرفا اغراق شدهن واقعا اتفاق میافتن.
با همه همه همه همه همه همه همه همه همه وجودم باور دارم که فقط زمانی میشه آرامش داشت و با آرامش پیشرفت کرد که باور کنی که فقط خودت دلت برای خودت میسوزه و به خودت اهمیت میدی. هیچوخت نباید از هیچ کس هیج انتظاری داشت. اگر داشته باشی باختی همه چیز رو.
جمعه 22 آذر هم گذشت.
صبح امروز برام از ساعت 11 شروع شد. دیشب تا صبح بیدار بودم یه فیلم قدیمی از پل توماس اندرسون دیدم ( Magnolia 1999 ) که واقعا بد بود. خواب زیاد بازم امروز برام سرگیجه و منگی داشت. تقریبا کار خاصی نتونستم انجام بدم. یه کم زولا بازی کردم و کمی هم از فیلم های بجا مونده کلاسیک از پوشه قدیمیم گذروندم این بار نوبت تارکفسکی بود با بچگی ایوان تا اینجاش که خوب بوده بقیشو نمیدونم میگن تارکفسکی با این فیلم معروف شده. کمی نرد رایتر دیدم که یه نقاشی
امروز وقتی بیرون رفتم ترس داشتم عجیب! همش منتظر یه اتفاق عجیب دیگه بودم ! تمام طول راه رو با دعای عهد سپری کردم اینجوری درونَ م آروم بود حداقل !
پاطمه پرسید چرا چشمات کبود شده چرا صورتت کاملا خونیه ! گفتم نمیدونم و تو دلم میگفتم کاش یادش بره بپرسه کاش دیگه نگه چرا چون نمیتونم به کسی جواب بدم ! ولی خوشحـالم که داره میره اون رگه های قرمز خونی! امروز بعد از چند هفته خندیدم تازه داشتم حس میکردم خون به مغزم رسیده !
تازه نصف راه رو آمده بودم که فهمیدم
کمیته مسابقات کنفدراسیون فوتبال آسیا امروز در شهر توکیو پایتخت ژاپن تشکیل جلسه داد. محل جلسه به این دلیل ژاپن بوده که فردا قاره آسیا بازی برگشت فینال لیگ قهرمانان را در پیش خواهد داشت.
در جلسه امروز یکی از مصوبات مهمی که به ثبت رسید، خبر خوش برای قهرمان لیگ قهرمانان بود. بنا بر این تصمیم، هر تیمی که در لیگ قهرمانان به عنوان قهرمانی برسد، سهمیه قطعی حضور در مسابقات آسیایی فصل بعدی را خواهد داشت و حتی اگر در رقابت های داخلی لیگ کشور خود هم موفق
امروز صبح رفته بودیم تشییع جنازه پسر ۳۰ساله یکی از فامیلهامون.طفلکی دیروز صبح دچار ایست قلبی شده بود.البته ناراحتی قلبی داشت.
هنوزم صدای داد و فریادهای مادر و خاله هاش تو گوشمه.با این که پسرشونو خیلی نمیشناختم امابا دیدن ضجه زدن هاشون، همینجور اشک بود که بی اختیار میریخت از چشمام.خیلی دردناک بود.امروز از ته قلبم از خدا التماس کردم با مرگ برادر و همسر جوون امتحانم نکنه.
عده زیادی از فعالان باور دارند، قیمت دلار امروز چند است ؟ دست بازارساز به صورت پنهان در حال مدیریت روند قیمت هاست و همین عامل موجب شده است که نوسانات قیمتی به میزان بسیار کمی برسد. دیروز دلار تنها 20 تومان افت داشت و امروز نیز همین میزان کاهش برای این ارز به ثبت رسید.
ادامه مطلب
سر امتحان سیاست امروز (هووووف) باورم نمیشه که سمانه از جواب سوال امتحان عکس گرفت و تو گروه کلاسمونگذاشت...! :)))))))
حلقه ی امروز خیلی باحال بود ، کاشفی فرد خیلی خیلی باهامون راحت شده ، اصن یه وضعی! ^^
حتی وقتی داشت فیلم هیچکاک رو نشونمون میداد رسید به یه صحنه و خیلی عادی برخورد کرد... ما همینجوری مونده بودیم°_°
ولی از نامه های محرمانه و اینا گفت...
کلا باهاش حال میکنم بچه ی خوبیه...:)))
۹۸۰۱۲۷ ، ۱۸:۲۰
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایرنا، فریبا گودرزی گفت: برای دو روز آینده در اغلب مناطق سرزمین به جز سیستان و بلوچستان و هرمزگان تماشایی بارش باران، رعد و برق، وزش بادهای اکید موقتی و حتی تگرگ و بخاطر مناطقی از ارتفاعات زاگرس مرکزی بارش برف را خواهیم داشت. وی گفت: در روزهای جمعه و شنبه نیز بوسیله سوا مناطقی از جنوب و جنوب شرق بارش ها ادامه خواهد داشت و همچنین دریای خزر داخل ٢٤ ساعت آینده مواج است. ممیز سازمان هواشناسی افزود: امروز در استا
امروز سه شنبست و قرص ویتامین D نخوردم،چون متوجه شدم به جای 90 روز، 100 روز به خوردنش مبادرت ورزیدم و بیشتر از اینش خطرناکه.
امروز ظهر بیدار شدم و بیرون نرفتم. قصد خاصی هم واسه بیرون رفتن نداشتم، هر چند داشت تاریک میشد. امروز حس و احساسِ "نیاز به دیدن روز" رو نداشتم، تصمیم گرفتم شلوارمو ببرم خیاطی و عجله ای نکردم واسه رسیدن به روشنایی روز. امروز سه شنبه متفاوتیه! احساسِ نیاز نمیکنم. کمترین احساس نیاز به محیط و بیرون (محیطِ بیرونی) رو حس میکنم، احس
امروز چقدر هوا خوبه امروز چقدر من خوش حالم امروز چقدر زیبا میبینم و چقدر خوشتیپم توی این پیرهن آبی
امروز چقدر راحت از چشمای دخترا به دلشون مهمون میشم
امروز چقدر حال دلم سنگی و آبشاریه و چقدر جادوی عجیبی اطرافم داره
امروز چقدر عاشق هست و چقدر بعد از ظهر مثل بهشت آبیه
امروز همه میخندن و همه میمیرن واسه دیدن هم
امروز کارمو میکنم و چقدر باهاش حال میکنم
امروز پاهامو میذارم توی آب و چقدر غزل توی سرمه
امروز چقدر خوبه ولی باید گذاشتشو رفت چون اومد
4/ رهبر انقلاب: ارتشِ امروز متدین تر و کارآمدتر از همیشه است/ آنهایی که عادت به تحقیر ملت و تکریم خائنان دارند دم از ارتش مقتدر رضاخان میزنند که حتی یکروز نتوانست در مقابل بیگانگان دوام بیاورد، اما ارتش مقتدر جمهوری اسلامی 8سال در جنگ مقاومت و ایستادگی کرد/ اگر ارتش و سپاه در مبارزه با داعش وارد نمیشدند، امروز منطقه چه وضعیتی داشت؟ برکات نیروهای مسلح علاوه بر ملت ایران، شامل کشورهای دیگر نیز شده است.
بسم الله مهربون :)
کیس امروز برای امتحان یه مریضی بود که کلی علائم مختلف داشت! یعنی یه جوری بود که دلم میخواست به جای جواب برای استاد بنویسم، واقعا همچین کیسی چطوری زنده ست اصن :| وجود خارجی داره جدا؟ :| انقدر که علائم و درد داشت!
تهش من که نفهمیدم چشه ولی خیلی با اعتماد به نفس ده تایی تشخیص افتراقی براش نوشتم d;
و اما امروز...
همه چی داشت خوب و آروم پیش میرفت
تا اذان مغرب تقریبا؛ یهو حال دلم انگار زیر و رو شد و یه استرسی که نمیدونم چیه و چرا؛ هجوم اورد به وجودم انگار....
هر کاری کردم نتونستم کنترلش کنم و بازم مثل همیشه روحم به جسمم غلبه کرد و حس میکنم همه وجودمو درد گرفته... و بعدشم... هیچی
تنها کاری که میتونم کنم اینه دراز بکشم و تمام تلاشمو کنم فکر نکنم؛ ولی با خودم میگه یعنی میشه فکر نکرد؟
کاش میتونستم بخوابم لااقل
این بود پنجمین روز از بهاری که میتونست ی
کنفرانس مطبوعاتی زیـزو :
کورتوا با سیوهاش مارو در بازی نگه داشت و عملکرد بسیار خوبی داشت
امروز تصمیم گرفتم که رودریگو بازی کنه و عملکرد بسیار خوبی داشت ، به خوبی هم تمرین میکنه
امروز از دقیقه اول تا انتهای بازی همه چیزمون رو گذاشتیم و به خودمون باور داشتیم
کورتوا رو همه دیدیم که عالی بود ، دو سیو خوب در نیمه اول داشت
نتیجه خیلی خوبی گرفتیم و از همه تشکر میکنم
بابت کورتوا خوشحالم ، به این بازی نیاز داشت
فوتبال همینه ، خیلی چیزها ما بردیم اما
"رییسجمهور در مجلس: اگر نسبت به این موضوع (گشایشهای برجام در زمینه اقتصادی) تا دیروز تردید وجود داشت، امروز تردیدی در این گشایشها نداریم. امروز که شرکتهای خارجی میروند بنابراین یک روزی وارد کشور شدهاند که امروز میروند؛ پس به چه صورت میروند؟ اگر میگویید فلان بانک از دیروز با ما کار نمیکند، معلوم است که دیروز کار میکرده."
همه منطق و استدلال جناب روحانی در این جملات خلاصه میشود و تنها ایشان میتوانند یک شکست و دستاوردِ تق
امروز داشتم دفتر شعر "در بندر آبی چشمانت" از #نزار_قبانی رو می خوندم که به این شعر برخوردم:
گناه من، بزرگترین گناه من،
ای شاهزاده دریا چشم من
دوست داشتن تو بود،
آنگونه که کودکان دوست دارند.
(بزرگترین عاشقان کودکانند)
+کاش یکی بود کودکانه دوستمون میداشت، بی هیچ کلکی، بیهیچ دلیلی، از ته قلب و صادقانه دوستمون میداشت
امروز پیشرفت خواهد کرد زیرا امروز روز رسیدن به کمال است برای چنین روزی خدا را شکر میکنم امروز روز معجزه های پشت سر هم برای خود خواهند آمد و عجایب لحظهای باز نمی ایستد
این جملات را در اول صبح بگویید تا زندگی را فرا بخوانید
1/ رهبر انقلاب، عصر امروز در دیدار طلاب حوزه های علمیه: امروز وظیفه حوزه از گذشته سنگین تر است؛ علت هم این است که نیاز و قبول بیشتر است/ سابق شاید ایمانهای قرص وجود داشت لکن جلوه عملی نداشت. وسط تهران شیخ فضل الله را بر دار کشیدند، عده ای هم گوشه و کنار اشکی ریختند اما حرکتی صورت نگرفت؛ با آنکه رضاخانی هم سر کار نبود. این را مقایسه کنید با شهادت طلبه همدانی؛ چه غوغایی شد. اگر آن جنازه مطهر در تبریز و تهران و بقیه کشور هم می آمد همانطور تشییع میشد.
نگارِ مامان !
امروز از صبح داشتم توی دلم باهات حرف میزدم.آره .... تو دلم قربون صدقه ت میرم،به فکرتم با اینکه هنوز توی بغلم نیستی.با فکرت لبخند میزنم.حتی امروز نتونستم با دیدن اون عروسکِ دلبرِ پشت ویترین،مقاومت کنم.عروسک با چشمای خوشگل و لپ های قرمزش به من خیره شد و گفت من برای نگارم !
لبخند زدم.رفتم داخل فروشگاه و خریدمش.برای تو..
نگارم ..گاهی مثلِ حالا ،،که با همه ی وجودم آرزوی داشتنت را دارم؛از بی رحمی دنیا میترسم و دلم برای معصومیت تو میگیرد
بازی امروز پرسپولیس ساعت چنده از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
بازی پرسپولیس امروز ساعت چنده
دار پرونده برچسب ورزش پرسپولیس امروز زمان چنده صفحه 2 مدت ورزش پرسپولیس و پارس جنوبی جم سر مهمترین ورزش امروز پرسپولیس سر باشگاه آزادی با . فوتبال بزرگ هفته بیست و دوم پیکان 0 2 پرسپولیس پرسپولیس الاهلی عربستان سه شنبه 20 فروردین ساعت 20 00 آدینه 23 فروردین ساعت.
ادامه مطلب
حسن روحانی، رئیس جمهور ایران امروز در مراسم سالروز ملی فناوری هسته ای در تهران در واکنش به درج نام سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی خارجی آمریکا اظهار داشت: «شما که از گروههای تروریستی علیه ملتهای منطقه استفاده میکنید، امروز مدعی مبارزه با تروریست هستید؟ شما خودتان در رأس تروریسم در عالم هستید و در حمایت از تروریست ها همه کار کردید».
ادامه مطلب
سلام
چند روز پیش یکی از دوستان درخواست اینو داشت که آموزش مرتبط با برنامه نویسی پایتون در کانال درج شود و ما خواستیم به ایشون اطلاع بدیم که درخواست ایشون از امروز انجام خواهد شد و خواستیم به ...
سلام
چند روز پیش یکی از دوستان درخواست اینو داشت که آموزش مرتبط با برنامه نویسی پایتون در کانال درج شود و ما خواستیم به ایشون اطلاع بدیم که درخواست ایشون از امروز انجام خواهد شد و خواستیم به اطلاع برسونیم که این دوره به صورت جلسه ای در وبلاگ خواهد بود
بوسیله گزارش روابط اشتراکی ارتش، امیر دریادار «حبیب الله سیاری» در حاشیه نویسی سنت تشییع و خاکسپاری پیکر دو شهید گمنام دوران دفاع مهذب در جمع خبرنگاران اعتراف داشت: این دو مثال گرانقدر در سنین ۱۸ و ۲۲ سالگی برای متلاطم کوبیدن دشمن متجاوز وارد عرصه شدند و ما امروز از این عزیزان فراگیری شجاعت، ایستادگی، مقاومت و پایداری می گیریم. وی افزود: شهدا بخاطر شرف، ناموس، مکتب، دفاع از انقلاب و اسلام و حدود و ثغور قلمرو تا پای جان ایستادند، تا ما امرو
فکر کنم امروز دستگاه قلبم اندازه کل این 9 سالی که دارمشون( 7 سال اولی و دو سال دومی) پالس داده... امروز خودشو کشت از بس ویبره رفت و پالس داد و قلب منو متشنج کرد! :|
+ گاهی دوسش دارم گاهی ندارم. امروز دوسش نداشتم. دوست داشتم با کارور تو دستم بندازم زیر پوستم درش بیارم..
آوردهاند که مرغ ماهیخواری بر لب آبی خانه داشت و همیشه به اندازهی نیاز خود، از آب ماهی میگرفت. روزگار او بد نبود تا اینکه پیری و ناتوانی به او روی آورد و از شکار باز ماند. به کنجی نشست و با خود گفت، دریغا از زندگی که به تندی باد گذشت و از آن چیزی مگر تجربه برایم نماند و امروز همین تجربه شاید مرا بهکار آید. پس باید امروز به جای زور و چالاکی، کار خود را با نیرنگ پیش برم. ماهیخوار با چهرهای اندوهگین بر لب آب نشست. ناگهان خرچنگی او را دید
امروز لیلا به دیدنم آمد. با یک پسر جوان که شاید ۲۴ یا ۲۵ سال سن داشت ، با شیشه آبی که در دست داشت سنگ قبر را شست و لیلا آرام کنار قبر نشست چشمهایش کم نور و بی تفاوت به سنگ خیره بود . به نظرم آن پسر جوان مجتبی بود ، از وقتی که ۵ یا نمی دانم شاید ۶ سال سن داشت ، ندیدمش جوان رو به لیلا کرد و گفت : این قبر دایی محموده . لیلا همچنان ساکت و خیره بود ، پسر جوان فاتحه ای خواند . اشک هایش بی اراده بر سنگ قبر می چکید مطمئن شدم که او خود مجتبی است ، چقدر بزرگ شده !
نمیدونم چرا امروز درست تا همین چند دقیقه پیش فک میکردم امروز سه شنبه است درسته که روز ها و هفته ها و ماه هام مثل هم میگذرند اما حداقل همیشه میدونستم چند شنبه است اما امروز روز ما گم کردم مثل تمام چیزهای دیگه ای که تو زندگیم گم کردم این اتفاق ساده مضحک نگرانم میکنه شاید خنده دار باشه اما نیست
به ظرفیت قلب آدم ها فکر میکنم ,به ظرفیت قلب خودم, به تلاش های او! برای آزار دادنم... به بی فکر بودن خودش!! به اینکه قلبم میشکند و من صدای تیکه تیکه شدنش را می شونم, به اشک هایی که لحظه ای راحتم نگذاشتند... .
نامش را در گوشی ام به کاکتوس تغییر داده ام , نام کسی را که عاشقش بودم... کاکتوس زیبایی که فقط بلد است تیغ بزند ,زخمی ام کند و خودش فکر کند کاری نکرده! چیزی نگفته!
امروز که گفت برو خانه پدرت و دیگر هم نمیخواهم ببینمت! امروز که طلبکارانه و قلدروار زور
فردا دیر است ...امروزت را همین امروز ، زندگی کن !
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده !
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد !
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
مامانم به خاطر اینکه امروز نرفتم آزمون بدم باهام قهرکرده!حتی صبح همزود بیدارم نکرد و هشت و ربع بلند شدم!
ملالی نیست! الان که بیشتر فکر میکنم میبینم که اگر میرفتم قطعا باهام بیشتر قهر میکرد و قطعا بابام هم باهام قهر میکرد!
نمیدونم شاید هم براش مهم بود که بدونه فارغ از نتیجه بچش اونقدر اعتماد به نفس داره و از خودش مطمئنه که سر جلسه آزمون بره!
چمیدونم والله!
ذهنم رو بیشتردرگیر نمیکنم !میرم که امروز هر کاری از دستم بر میاد انجام بدم!
شب میام از رو
امروز درسای زیادی داشت واسم. امروز فهمیدم روی هیچکس نباید حساب باز کرد. آدما، منفورترین، دروغگوترین و دوروترینها هستن. آدما اونقدر بهت نزدیک میشن و اونقدر اعتمادت رو جلب میکنن که تو به عنوان خواهر و برادرت ازشون یاد میکنی. بعد با یک حرکت، بهت میفهمونن که هفت پشت غریبهن. بعد اونوقت حرصت میگیره. از کی؟ از خودت. که چرا همیشه چنین آدمی بودم؟ که چرا ذرهای تغییر نکردم و نمیتونم تغییر کنم! که چرا عاقل کند کاری آخه؟
عصبانیم. ولی یه عصبانیِ خو
او یک بلوز بافتنی نوک مدادی زیبا داشت. روزهایی که آن بلوز را میپوشید، بیشتر از همیشه عاشقش بودم: نوک مدادی به چهره اش می آمد.
وقتی که کم کم وزنش بالا رفت و بلوز نوک مدادی اندازه اش نشد، مدام میخواستم سراغش را از او بگیرم، اما نمیتوانستم.
روزی که میرفت، رفتم چمدانهایش را برایش ببندم و بلوز نوک مدادی اش را ته کمدش دیدم. گفتم من این را بر میدارم. این سهم من از آغوش توست. لبخند زد.
او رفت. بلوزش با من ماند.
در این سه سال، هروقت که دلتنگش میشدم، بلوز نو
شاخص کل بورس تهران امروز با رشد 6141 واحدی در رقم 308314 واحد به کار خود پایان داد. از نکات مثبت بازار امروز رشد شاخص هموزن بود. نمادهای پارس، فولاد و رمپنا بیشترین تاثیر مثبت را بر رشد شاخص کل داشتند. ارزش معاملات خرد در بورس تهران امروز معادل 1550 میلیارد تومان به ثبت رسید. از نکات مثبت امروز ورود پول حقیقی به بازار بود!
امروز آخرین امتحانم دادیم^^
ممممدررررسسسسمون تموم شد
خوب یکمی جو امروز بد بود چون احتمالا دوستامونو نمیبینیم
ولى توراھ برگشت با دوستم آیس پک خوردیم
خیلى خوش گذشت جاتون خالى^~^
اولین بار بود9صبح آیس پک میخوردم .تمام گلوم یخ زد
بالاخره تابستون شششششششششد
*امروز فک کردم دیدم3سال دیگه کنکور دارم @~@استرس گرفتم
**بگین تو وبم چی بزارم خوبه^^
***لبخند یادتون نرھ=)))
امروز نمی خوام خیلی بنویسم
تمام توجه ام قبل از جواب به درک سوالیه که میگه:
چطور این همه اصرار در جوامع مدنی وجود داره
که ثابت قدم باشیم، در حالی که هیچ چیز ثابت نمیمونه؟
چطور میشه انتظار داشت در جهانی مملو از تضاد همیشه
یکسان عمل کرد؟
چی شد که ثبات رفتاری این همه ارزشمند شد؟
در خالی که هیچ دو موقعیتی تو زندگی یکسان نیست
و نمیتونه عکس العمل یکسانی هم انتظار داشت؟
شاید این سوالا شروع باز تعریفی دیگه باشه !!
امروز همسر یکی از اقوام فوت کرد. همون اقوامی که چند روز پیش نوعروس برادرزاده ش فوت کرده بود. مادر از مراسم که برگشت میگفت دخترش مدام از کسی که موقع مرگش کنارش بود میپرسید بابام چیزی نگفت هیچی نگفت و دوست پدرش هم هر بار بین تعریف هایی که از خدا بیامرز میکرد میگفت نه فقط در یه لحظه افتاد و تموم کرد. واقعا هم خدایش بیامرزد که مرد خوب و پدر مهربونی بود. بعد از این گویا دخترش ذکر "همین بود؟!" به لب داشت ...
#مقدور بود صلواتی هدیه به اموات ختم کنید
#ادامه
این حالتِ زندگی دورهای با کاراکتر های یه داستان ایده آلِ منه. الان زندگیم داره با آیدین میگذره و امیدوارم همواره بعد از این یه کاراکتری من رو همراهی کنه.
+ دلم برای پیاده روی از درِ داروسازی تو 16 آذر تا خود ستارخان تنگ شده. در حالی که آرمان سلطان زاده تو گوشم راسکُلنیکُف راسکُلنیکُف میکرد.
++ دلم برای آرامش اون روزا تنگ شده. دلم برای همهی چیزهایی که از دست دادهم میسوزه. دلم برای همهی آرامش هایی که تجربه کردم میگیره. امروز رقیقم
توی این روزهای آلوده دلم گرفته بوده...
امروز دو تا کتاب خریدم. از یکی شون ۵۰ صفحه خوندم و مشتاقم بقیه اش رو بخونم...
دلم تنگه... دلم تنگه ولی چه میشه کرد؟
امروز توی شهر کتاب ف رو دیدم... باهاش قرار گذاشتم برای فردا
دلتنگ و خسته ام...
امروز یه داستان کوتاه دیگه نوشتم...
باید بیشتر بخونم،بیشتر بنویسم....
نفس من گره خورده به یک تب تند تو ...
امروز از اون روزای پر چالش خیلی باحال بود که لذت خستگیش خیلی زیاده
از اون جایی که کلاس امروز تو طبیعت برگزار شد انرژی خوب طبیعت رو گرفتیم و با قدرت بیشتر تصمیم گرفتیم هدف هامون رو دنبال کنیم
کوه رفتن به شخصه برای من درس عبرتای زیادی داشت امروز چون مجبور بودم تنها به چشم تفریح نگاش نکنم
وقتی داشتم از سربالایی بالا میرفتم فهمیدم تو زندگیم چقدر سربالایی داشتم ولی اگه به جای غر زدن از مسیر لذت میبردم اونجوری بیشتر برد میکردم
چون هم به مسیرم میر
گرچه شاعر چشمهایی روشن و بیدار داشت
واژه های روسیاهش خط خطی بسیار داشت
قصه ی حبل المتینِ دل دروغی بیش نیست
عشق در دستان بی رحمش طناب دار داشت
مثل یوسف خواستم از عشق بگریزم ولی
هر دری را باز کردم پیش رو دیوار داشت
مرگ هم غیرت ندارد ! بی خیالم می شد و ...
زندگی در برزخی بیهوده استمرار داشت
بینِ این آشفته بازارِ جنون و کشمکش
خاطراتش باز هم اندیشه ی آزار داشت
یادم آمد وقت دل کندن بلاتکلیف بود
هم مرا می راند ، هم بر ماندنم اصرار داشت
مثل ماشی
بعضی چیزها هست که انگار سرنوشت انساناند. انگار از قبل معلوم شده که روزی متعلق به این آدم خواهند بود، چون اون آدم با تمام قلبش اون چیز رو میخواد، بدون هیچ شکی، تمام و مطلق. قبلا تو سریال ما البته سرنوشت اسم دیگهای داشت.
مثلاً همین کاپشنی که میترا امروز خرید. سه ماه از روزی که اون کاپشن رو دیده و خواسته بود، گذشته بود و تو این سه ماه امروز با خواستنی غیرقابل مقاومت که میدونست فرسنگها دور از انتظارِ «هنوز اونجا بودنش» هست، رفتیم و دید
بابا می گفت: بچه بودیم خیلی چیزا رو درست یادمون ندادن. مثلا توی کتاب درسی مدرسه مراحل کشت محصول رو میگفتن: کاشت، داشت، برداشت. کاشت و برداشت رو دیده بودیم و می فهمیدیم ولی " داشت" رو درک نمیکردیم. بزرگ شدیم، تجربه ی زندگی بهمون یاد داد، مهم ترین مرحله، همون " داشت " بود.
ماها خیلی فرصت های مهم زندگی رو سر همین مرحله از دست میدیم. یه کاری رو شروع میکنیم، قدم سخت اول رو بر میداریم، با کلی رنج بستری فراهم میکنیم و دونه ای رو می کاریم، اما چون خوب ب
گاهی اینقدر حواسمون به فاصله های دور و آینده هستش
گاهی اینقدر داریم تلاش می کنیم که بعضی اتفاقای زندگی رو حذف کنیم
که یادمون میره همین نزدیکی های خودمون، همین امروز رو ببینیم،
غافل میشیم از اینکه همین امروز، می تونیم فردا رو بسازیم
من عاشق امروزم
عاشق لحظه به لحظه اش؛ ثانیه به ثانیه اش
حتی اگر مناسبتای ناراحت کننده بیفته امروز ، به همون اندازه مناسبتهای قشنگم داشته.
امروز برای من سال تموم میشه، سال جدیدم آغاز میشه ته دلم امید دارم امسالم پر روشنیه پر مهر و قشنگی پر سبزی و نور
خلاصه که همه درگیرن و یادشون نیس امروز منو
پس تولدم مبارک خودم.
Sirvan Khosravi - Emrooz Mikham Behet Begam Live
دانلود ویدئو با کیفیت 1080
دانلود ویدئو با کیفیت 720
دانلود ویدئو با کیفیت 480
دانلود موزیک با کیفیت 320
متن آهنگ امروز میخوام بهت بگم سیروان خسروی
اگه هنوز به یاد تو ، چشمامو رو هم می ذارم
اگه تو حسرتت هنوز ، هزار و یک غصه دارم
اگه شب ها به عشق تو ، پلک روی پلک نمی ذارم
می خوام تو اینو بدونی ، من راه برگشت ندارم
امروز می خوام بهت بگم ، کسی نمی رسه به پات
امروز می خوام بهت بگم ، هیشکی نیومده به جات
امروز می خوام بهت بگم ، کس
امروز را به خاطر میسپارم برای اینکه به یاد داشته باشم هر عملی عکس العملی دارد و هر تصمیمی نتیجه ای برای اینکه تصمیماتم را عاقلانه تر بگیرم و برای اینکه تا مطمئن نشده ام پا به عرصه عمل نگذارم این یادداشت (و نصیحت به خودم) از امروز به یادگار بماند و تجربه ای باشد برای آینده
اعععععع 40 روز گذشتاااا
41 روزمهههههههههههه
مبارکم باشههههههههههههههههههههههه
یه چیزه دیگه
امروز داشتم با دوستم حرف میزدم بعد یهو گفت امروز چرا نیومدی مدرسه امتحان بدی(در صورتی که امروز امتحانمون کنسل بود)
منم گفتم مگه کنسل نشده بود گفتش نه امروز امتحان دادییم
ولی با یه ساعت تاخیر
بعد من شرو کردم به فوش دادن به خودمو معاونمونو ناظممم
بعد گفتش وللش کن حالا خودت چطوریو اینا
همینجوری داشتیم میحرفیدیم یهو گفت ایسگات کردم*-*
منم یه کلمه ی گوهر
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوختهیأت، میان "وای مادر" داشت میسوختدیوار دم میداد؛ در بر سینه میزدمحراب مینالید؛ منبر داشت میسوختجانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوختآتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت میسوختیاد حسین افتادم آن شب آب میخواستناصر که آب آورد سنگر داشت میسوختآمد صدای سوت؛ آب از دستش افتادعباس زخمی بود اصغر داشت میسوختسربند یا زهرای محسن غرق خو
بعضی چیزها هست که انگار سرنوشت انساناند. انگار از قبل معلوم میشه که روزی متعلق به این آدم باشن، تنها به این دلیل که اون آدم با تمام قلبش اون چیز رو میخواد، بدون هیچ شکی، تمام و مطلق. قبلا تو سریال ما البته سرنوشت اسم دیگهای داشت.
مثلاً همین کاپشنی که میترا امروز خرید. سه ماه از روزی که اون کاپشن رو دیده و خواسته بود، گذشته بود و تو این سه ماه امروز با خواستنی غیرقابل مقاومت که میدونست فرسنگها دور از انتظارِ «هنوز اونجا بودنش» هست
از خود ضعیف ام بدم میاد ..از خودم که رفتم و نتونستم ..از خودم که برگه ها گرفتم و از ساختمان زدم بیرون ..از خودم متنفرم ...چرا من قوی نمیشم ...
چرا یاد نمیگیرم رها کنم ..من داد میزنم ..میگم میرم اما پایم لنگ میزند ...
من امروز تا کجا رفتم ...من امروز چی ها دیدم ..خدایا این قلب من قاعدتادباید از کار بیافتد ..بیا و تو تمامش ..
سه روز است که نشستم تو خانه ..گریه می کنم ..و امروز بازهم نتونستم ..
خدایا نزار تو را هم از دست بدهم
این هفته سه فیلم شبی که ماه کامل شد، سرخپوست و چشم و گوش بسته رو دیدم.
شبی که ماه کامل شد به نظرم خیلی فیلم تلخی بود که تا مدتی بعد از تموم شدنش هم ذهنم درگیرش بود.
سرخپوست فیلم جالبی بود که داستان خوبی هم داشت و بیشتر حرص در آر بود و کیفیت فیلم برداری هم عالی بود
چشم و گوش بسته هم فیلم خنده داری بود که البته شوخی های نامناسب زیاد داشت
نمیدونم چرا تا حالا قسمت نشده هیچکدوم از سریال های نمایش خانگی مثل: مانکن، دل، عاشقانه، کرگدن، نهنگ آبی، هیولا
اومدم پنل و یهو ترس برم داشت،میخواستم پست قبلی رو ادیت کنم،حواسم نبود که تایم انتشارش رو واسه ساعت صفر امروز گذاشته بودم،امروز به خیلی چیزا فکر کردم،به اینکه کاش پستهایی که مربوط به کتابها میشد با اتفاقای چرت و پرتی که واسم افتاده و نوشتم قاطی نمیشدن.اما بعد یادم اومد هدف من از نوشتن توی این صفحه معرفی کتاب نیست،من قادر نیستم به خوبی اینکارو انجام بدم.این هفته برای ن.ف پارت های یه سریال مزخرف ترکی رو جمع میکردم و فکر کنم وقت فردا رو هم بگیره
بگرفته عشق، ما را؛ ملک وجود و آنگه؛
عقل آمده که :ما نیز هستیم کدخدائی!
....
از دور دیدمش خِردم گفت :دور از او
دیوانه میکند خِرد دوربین مرا...
....
اگر هلاک خودم آرزوست ...منع نکن
مرا که عمر چنین در ملال میگذرد
....
برفت دوش خیالش ز چشم من ،چه کند؟
مقام بر لب دریا نمیتواند کرد...
....
تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان
سلطان نگر!که مایه مشتی گدا ببرد!
....
هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال
درد سهلست گر امید دوائی باشد
+همه ابیات از عبید زا
سلام
شاید باورتون نشه ولی امروز من یه کلاسی رفتم که اصلا خسته نشدم هیچ وقتی کلای داشت تموم میشد می گفتم کاش تموم نمی شد و همین طور ادامه داشت
اینقدر ذوق زده ام که نمی تونم بهتون بگم.. کاش شما هم بودید و حسما درک می کردید
امروز کاری کردم کارستون برای اولین بار توجمع حرف زدم
خیلی برام سخت .. حتی تپقم زدم ولی برای اولین بار فوق العاده بود
راستشا بگم اولش ناراحت شدم که ارائه بدتر از همه بود رفتم پیش استاد گفتم بهشون .. گفت برو فیمتا ببین و سعی کن
امروز از حدود ۷ونیم بیدارم و صبح جمعه رو با خوردن کیک یخچالی که دیشب درست کردیم با دخترها آغاز کردیم.دیروز و پریروز خونه مامانم بودن و امروز انگار دلشون واسه وسایل و اتاقشون تنگ شده والبته برای کل کل و دعوا با همدیگه و گیس و گیس کشی
یه لیست بلند بالا نوشتم از کارهایی که امروز باید انجام بشه.در اثر تنبلی و گشت و گذارهای روزهای قبل یه خونه بهم ریخته و کثیف مونده رو دستم.امروز آخرین روزیه که میم رفته سرکار.فردا صبح انشاءالله بستری میشه بیمارستان
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشتپر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشتزنان از بی حجابیها سر تسلیم افکندندولی کنزالحیا از چادر خود تاج بر سر داشتبزرگان عرب را یک به یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشتزمانی که همه خورشید را تکذیب میکردندخدیجه چشمهای مصطفی را خوب باور داشتمیان قوم خود شأن و مقام او فراوان بودولی نزد پیمبر عزتی چندین برابر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواندشکوه این سه تن باهم ه
هر چی دیروز حسش نبود امروز کلی کار کردم !!ولی بازم حسش نبود :)(
من نمی فهمم چرا آخر تابستون و اوایل پاییز میشه مثل مورچه ها باید ذخیره کنیم
چند روز پیش مامان سبزی قورمه گرفت (قبل از اینکه کربلا برم )
بعد لوبیا سبز ..
امروز هم وسایل ترشی گرفته (الان من بین گل کلم ها نشستم و این پست رو می نویسم )
+از بوی کرفس بدم میاد
++امروز کوه جا به جا کردم پووووف
من اصن غرغر نکردم
حالتون چطوره خوبین ؟:)
هر گرم طلا ۱۸ عیار امروز در حالی معامله شد که با کاهش ۰.۴۸ درصدی به ۴۳۵,۶۰۰ چهارصد و سی و پنج هزار و ششصد تومان رسید.
به گزارش دنیای اقتصاد، بازار طلای ایران امروز هم در حالی فعالیت خود را آغاز کرد که شاهد افت قیمت ها به مانند روز پیش بود.
ادامه مطلب
هوالرئوف الرحیم
خونه مامان جون مهربون که رفته بودیم، من که از صبح سر کوک بودم، با رضوان اوکی بودم و هی بغلش می کردم و نوازش می گرفت ازم. بنابراین حرف گوش کن تر شده بود.
امروز هم همینطور. برای کارهاش هی قربون و صدقه ش رفتم و دیدم نه، انگار اثر داره.بعدشم دیر رسیدیم به کلاسش ولی مهم این بود که قبل از کلاسش، کل خونه جمع آوری شده بود.
بعد از کلاسشم رفتیم پارک. قرار بود نریم ولی به پهنای صورت اشک ریخت و منم دلم سوخت بردمش.
برگشتنا گفتم: "ببین، امروز دخ
امروز آمده بود با من در مورد تحقیقم حرف بزند. خیلی باهوش و کنجکاو است. برایش حرف زدم از کارم. از افغانستان پرسید و از نوشتههایش گفت. ساعت نزدیک دو شده بود. گفتم قرار است ساعت دو با کایل بریم بیرون. اگر خواسته باشد میتواند بیاید. گفت غذا خورده اما میاید. من باورم نمیشد. همیشه تا حالا به فعالیتهای اجتماعی (!) یا هر کاری که شامل بودن در جمع دوستا میشد نه گفته بود. تعجب کردم. آمدن یا نیامدنش برای من فرقی نمیکرد. من از همان روزی که فهمیدم دوستدختر
یا حییب من لا حبیب له
_ خاله! من امروز ازتون دلخور شدم، می خواستم باهاتون قهر کنم!!!
_ با من؟ چراااااا؟ مگه چی کار کردم؟
_ آره. امروز ازتون خیلی ناراحت شدم، چون نیومدین پیش من!
_ خاله من که خودم تصمیم نمی گیرم کجا برم! خاله میم باید بگه این زنگ برو پیش فلانی، فلان درس رو باهاش کار کن!
_اما من دوست داشتم شما بیاید پیش من...
وی، در خیال خام بود که امروز محدثه رو ندیدم و اونم هیچی نگفت، خدا رو شکر کرده بود که حواسش بهم نبود :||||
نگذاشت یک روز حداقل با ا
امروز پیشرفت خواهد کرد زیرا امروز روز رسیدن به کمال است برای چنین روزی خدا را شکر میکنم امروز روز معجزه های پشت سر هم برای خود خواهند آمد و عجایب لحظهای باز نمی ایستد
این جملات را در اول صبح بگویید تا زندگی را فرا بخوانید
امروز ششمین روز خدمتته. ساعت پنج بهم زنگ زدی. گفتی با چه سختی ایی بیسکویت میخورین زیر پتو :-))) هوا اونجا طوفانی بود و نم نم بارونی می اومد. گفتی اسممو نیاری حالا تلفن هم شنود داره :-))) آخه چقد طفلکی هستین شما پسرا با این ماجرای سربازیتون آخه.این دفه شد پنج دقیقه و بیست و شش ثانیه. در حالی که انتظار نداشتم امروز زنگ بزنی و فکر کردم حتمن امروز به خانوادت زنگ میزنی، غافل گیرم کردی و با شنیدن خاطرات بامزت کلی خندیدم :-D مهربونترینم. دوستت دارم....
امروز مثل چی به خاطر دیروز پشیمون بودم... از خدا شرمندم....دیروز با وجود اینکه حضورش رو توی تک تک لحظاتم احساس کردم اما وقتی رسیدم خوابگاه کارهایی کردم که اصلا دلم نمیخواد به یاد بیارم.
امروز هم دیر رسیدم سر کلاس و بچه ها در پیرامون ازدواج مدرن و سنتی مباحثه داشتن
من به هیچکدوم از این دو شیوه اعتقادی ندارم بلکه شیوه ی خودم رو برای زمانی که احیانا خواستم ازدواج کنم می پسندم اونم تلفیقی از این دوتاست یه ازدواج عاقلانه بعدا عاشقانه
امروز کلا عمو
روزمبا سرگیجه شروع شد با سرگیجه ادامه پیدا کرد و با سرگیج داره تموم میشهدلیلش رو نمیدونم ولی حس خوبی هم نسبت به دلیلش ندارممثل درد استخوان هام که دوسال پیش پنج دکتر متفاوت رفتم هیچکدوم تشخیص هیچ بیماری ندادند وفقط دارو های تقویتی به خورد من دادنالبته امروز حسابی سرمم شلوغ بودمن مسئول روابط عمومی یک نشریه دانشجویی هم هستمو خب امروز روز جذب نیرو بوداز فعالیت نشریاتی خسته شدمکار سختیه نسبتا به بقیه کارهای نشریهفعالیت توی چندین شبکه اجتماع
من هر صبح که از خواب پا میشم به اولین چیزی فکر میکنم اینه که امروز هم بیاد و بره و تموم شه و من تو رو نبینم و این اتفاق هم میفته ولی برای من هیچوقت امروز تموم نمیشه چون هر صبح که از خواب پا میشم به اولین چیزی فکر میکنم اینه که ...
خب خیلی وقت بود که میرفتم دانشکده برا طرح غربالگری اما امروز خیلی فرق داشت .
فقط خدا میدونه که حضور این بشر چقدر مایه مباهاته همگانه.
انقدر امروز خندیدم که موقع تماس نفسم بند اومد و آقای غربال شونده پشت خط گفت خانم خوبید؟؟ و من میخواستم همونجا بگم اقای محترم من از خوبم بهترم.
خیلی تکراریه که بگم "یه عده همینکه فقط کنارت باشن کافیه" اما همینطوره.
مدتی بود که به این نتیجه رسیده بودم که : کسی که اگه نباشی فراموشت میکنه و یا تمایلی نداره باهات ب
چهل هفته انتظار: روایتگر انتظاری زیبا برای هدیه ای از طرف خدا
چهل هفته انتظار: نرجس خاتون آیتی
بریده کتاب(۱):
نازنینم امروز روز بیستم زندگی جنینی تو است، مادرت تمام دیشب و امروز را با هیجان خاصی به تو فکر می کند. وقتی پدرت را دیدم با اشتیاقی عجیب گفتم از امروز قلبش می تپد، آری امروز بیستمین روز جنینی است که آغاز تپش قلب هر انسانی است. بگو ببینم تو با این قلب چه خواهی کرد؟ با قلب پاکت چه کسی را دوست خواهی داشت؟
بریده کتاب(۲):
امروز از کوه برمی گشت
الکترسیته: الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمین تامین
من دیشب خیلی دیر خوابیدم و ساعت رو برای ۷ کوک کردم و گفتم خدا کنه بیدار شم. الان ساعت ۶ هست و من بیدارم. میدونم امروز قراره خیلی سخت بگذره، اعصابم خرد شه، تمام کمبودها و کمکاریها با هزاربرابر بزرگنمایی به چشمم بیاد و درمقابل تمام اینا باید صبر کنم و خودم همه چیو درست کنم. قراره حرف بشنوم و رو بزنم و دلم برای خونه تنگ شه. امروز از اون روزایی هست که هزار دفعه آرزو میکنم کاش خونه بودم، کاش خواب بودم و کاش امروز زودتر تموم شه. امروز قراره جور خی
یک بار برای همیشه تمام روش های کسب درآمد از اینترنت رو یاد بگیر و از امروز کارتو شروع کن.شاید اگه 10 سال پیش به کسی میگفتی من میخوام از اینترنت پول در بیارم بهت میخندید اما امروز اوضاع فرق کرده! خیلیا امروز دارن با یک لپ تاپ و یک خط اینترنت ماهانه درآمدهای چند ده میلیونی میسازن!
ادامه مطلب
امروز هم از
آن روزها بود. از همانها که مارمولک در وجودم خزیده بود. اسمش را گذاشتهام مارمولک چون حسی ریز
است اما وقتی در وجود آدمی می خزد، پدرش را درمی آورد. از آن حسهای بدی که در وجود آن پخش می شود و تا
او را از کار و زندگی نیندازد، دست بردار نیست. خلاصه، مارمولک در وجود من می
خزید، گردن درد خسته ام کرده بود و بی حوصله بودن برای کار کردن بر پروژه داشت،
اوقاتم را تلخ می کرد. بنابراین همه شرایط آماده بود تا پیاده روی نروم و بخزم توی
صندلی ام و سر
تا به خودم میام میبینم این پیاماس پایم را جایی بند کرده.
امروز در خانهی احزان سرزمین. امروز سرزمین و نگرانیهایش خوراک روح رنجور من شدهاست امروز دردمند حال غریب وطن و مردم این سرزمینم.
مذهب شیعه تلاش دارد اما اسلام را جهانی و دولتها را اسلامی کند و قرون وسطای تاریکی در انتظار سرزمینها خواهد بود. نگرانم برای آیندگان، دردمند برای مردمِ اکنونِ تحت فرمانروایی اینان.
کاش کاری بکنم و نجاتی دهم.
یه دختره میاد کتابخونه چند روزه از من کوچیک تره و انسانیه.
ازدواج کرده! امروز همسرش بهش زنگ زد جوابشو داد منم شنیدم حرفاشو. یه لحظه دلم خواست کاش منم یکی رو داشتم بهم زنگ میزد. قربون صدقم میرفت و با شنیدن حرفاش انرژی میگرفتم. حقیقتش دلم خواست یکی رو میداشتم خودمو توی آغوشش جا میکردم و یادم میرفت هرچی هست و نیست رو. بهم میگفت چرا موهاتو کوتاه میکنی! چرا ناخناتو نمیذاری بلند بشه! چرا کم حرف شدی! چرا موهات دارن سفید میشن! چرا به فکر خودت نیستی! کاش
امروز صبح با وجود شروع شدن هفته های حساس تحصیلی؛
"ملت عشق"رو در دست گرفتم و به شکل اسرار آمیزی تمومش کردم!112 صفحه ی اون رو روزای گذشته و 287 صفحه ی اون رو امروز.کتاب و پایان قشنگ و قوی اش من رو نسبت به تموم مشکلات دلداری میداد و آرومم میکرد.فکر نمیکنم هیچ زمان بتونم یه کتاب رو بررسی کنم و اونطور که شایسته ی اونه راجبش براتون بنویسم و عاجز بودنم ناراحتم نمیکنه.امروز واقعا دوست نداشتم تلفنم آلارم بده و هیچکی صدام بزنه یه خلوت عمیق و دلچسب سپری کردم.
مدارس نوکنده امروز تعطیل شد
اخبار مجله زیبا - به نقل از روابط عمومی آموزش و پرورش گلستان به اطلاع فرهنگیان فرهیخته و دانش آموزان عزیز میرساند، تمام مدارس شهر نوکنده در همه مقاطع و فقط در نوبت صبح، امروز ۱۲ آبان ماه ۹۸ به دلیل آب گرفتگی تعطیل اعلام شد - بارش باران در گلستان از دیشب آغاز شده است
منبع:باشگاه خبرنگاران جوان
وقتی یه کاسه پر از الوک :') میخوری و بعدش دلت میخواد بخوابی:')
فردا امتحان دارم !!ساعت آخر !!
میخوام بخوابم و صبح زود بیدار بشم مثلا 4 صبح !! واقعا چقدر ای روزا کار هس چقدر بدو بدو و چقدر نرسیدن و در انتها با تلاش بسیار رسیدن :دی
استرس ندارم میخوام بیخیال باشم بابا بقول خانم انصاری دنیا همش یه نیمچه اس با استرس و ترس و ای چیزا بزنیم خرابش کنیم که چه بشه مثلا :')
برم استراحت ...
امروز عجب حالی داشت بارون زد و ما ناگهانی با برو بچ مدرسه فلنگو بستیم و بجای س
امروز آرام داشت وسایلشو مرتب می کرد دندان بچگی هاشو پیدا کرد و گفت میذارم زیر بالشم تا فرشته ها برام پول بذارن.گفتم آرام!!!!
همین طوری نگام کرد و متوجه شد و بعد گفت شما میذاشتین؟!! گفتم آره. دیگه همین طور نگام می کرد..اصلا باورش نمیشد.گفتم آرام مگه بچه ای؟الان که دیگه خودت می تونی واقعیت ها رو تشخیص بدی.. یعنی نمی دونستی ؟! گفت نه.بچم بهت زده شده بود، اصلا باورش نمیشد..یه لحظه از خودم بدم اومد که طوری رفتار کردم که هنوز که هنوزه اون متوجه نشده پولو
توی آنالیز عددی، وقتی مدل کردن مسئله به شکل مستقیم
جواب نمیدهد، از روش متمم استفاده میکنند. یعنی باقی حالتهایی که مسئله
نمیخواهد را حساب میکنند، بعد، از کل حالتهای ممکن کم میکنند تا تعداد
حالتهایی که مسئله میخواهد به دست بیاید.
یاد این افتادم، چون امروز همان آقایی که چند روز پیش
داشت بیمقدمه و کاملا خودجوش آدرس نمازخانه را به من میداد، آمد توی سالن و گفت:«همگی
بیاید، کارتون دارم!» بعد به من نگاه کرد و گفت:«البته شما نه!»
سخنان زینبی دختر سپهبد شهید قاسم سلیمانی
دختر شهید سلیمانی خطاب به رهبر انقلاب: آقاجان نکند شهادت پدرم ناراحتی به چهره شما بیاورد.پدرم خواب راحت را از چشم تمام مستکبران و تکفیریها ربودامروز جهانیان استقبال ایرانیان را از پیکر پدرم نظاره کردند و این استقبال امروز در تهران و فردا در کرمان ادامهدار خواهد بود.ترامپ! خیال نکن با شهادت پدرم همه چیز تمام شدعموی عزیزم سید حسن نصرالله پیام خودش را داد.پدرم یک همراه دیگر هم داشت که من دلم نمیآ
کاش میشد امروز مشهد بودم..
نفس که میکشم الان حس نفوذ هوای صبحایی دارم که از ایستگاه راه آهن به سمت حرمت تو ریه هام پخش میشد
اونجا وارد خیابان امام رضا میشم و تمام مسیر چشم میدوزم به حرمت..
انقدر هم هولم که از ذوق دوسه باره بهت سلام میکنم و دوباره و دوباره..
امروز رو اگر میشد مشهد بود،
لباس تیره میپوشیدمو
باز تنهایی میومدم حرمت..
از باب الجوادت میومدم..
سلام میکردم همونجا مینشستم..
یه گوشه کنار یکی از ستون های باب الجوادت..
بهت تسلیت میگفتم..
باهات
امروز هم نرخ خرید دلار و یورو در بانکها کاهش داشت و هم نرخ خرید و فروش این دو ارز در صرافیهای مجاز بانکی کاهش قیمت را تجربه کرد.
به گزارش ایسنا، در معاملات ارزی امروز (چهارشنبه) بانکها هر دلار را به نرخ ۱۴ هزار و ۴۰۰ تومان از متقاضیان خریدند که بیش از ۲۵۰ تومان ارزان شده است.
همچنین نرخ خرید هر اسکناس یورو از سوی بانکها ۱۶ هزار و ۳۷۰ تومان اعلام شده است که نسبت به دیروز نشانگر کاهش ۳۰۰ تومانی است.
در صرافیهای مجاز بانک مرکزی نیز هر دلا
امروز برای بار سوم توی زندگیم دلم میخواست تا روز آخر دنیا توی یه لحظهی خاص بمونم. ولی نیمکتی که روش نشستهبودم، پشتی نداشت و کمرم درد گرفت و پشیمون شدم.
با این حال خواستم از این تریبون تا روز آخر دنیا به خاطر امروز ازت ممنون باشم.
1. اقا امروز برا اولین بار شنبه بود و 12:30 تعطیل شدیم و تا خونه قر دادم از خوشحالی ^~^ (وی همیشه 4:15 تعطیل میشد و تو دلش مونده بود :/)
2. حقیقتا ً امروز اولین روزیه که میخوام با برنامه مشاور پیش برم :/ زیبا نیست؟
3. خدا به خیر کنه، من چند روز پشت هم که خوشحالم بعدش به این معنیه روزهای زیادی قراره بدبختی بکشم -____-
4. ری ری داشت با یه قیافه جدی و حق به جانب حرف فلسفی می زد. بعد یهو پاش گیر کرد افتاد :))) بعد از اون نگاهای معروفم کردم بهش گفتم دیگه از این گوجه های ف
امروز بیست و چهارم اسفند 1398 ساعت 3:33 بعد از ظهر
امروز صبح مثل اکثر روزای عادی از خواب بیدار شدم تا بیام سرکار.همه چیز طبق روال همیشگی پیش رفت با این تفاوت که امروز موقع استراحت باید میرفتم از بیرون غذا میخریدم...
بعد از اینکه غذا رو خوردم یه نگاه به ساعت گوشیم انداختم و دیدم حدود 10 دقیقه دیگه زمان دارم...
ادامه مطلب
کتابی که می خوندم بالاخره تموم شد.فقط می تونم بگم عالی بود.تمام ابهاماتی که در طول کتاب برام پیش اومده بود در پایان کتاب از بین رفت.نویسنده ی این کتاب واقعا قدرت تخیل عالی داره.در طول کتاب جزئیات بااهمیتی وجود داشت که اهمیتشون آخر کتاب مشخص می شه.بیچاره شخصیت اصلی دوم کتاب.دلم براش سوخت.اولش معلوم نبود که چه آدم فوق العاده ایه.شخصیت فوق العاده ای داشت. :) این کتاب ارزش وقت گذاشتن رو داشت. :) کاش دو کتاب دیگه ی این نویسنده رو هم پیدا کنم.یعنی پیدا
خب امروز همون روزی هست که تنهاترینم و باید خودم رو بغل کنم. جدایی از ح سخت بود اما ارزشش رو داشت.
دیشب پریشان گذشت و خوابهای مولکولی دیدم.
الان به طرز عجیبی خوبم و البته تلقین هم میکنم که خوب باشم. مهم نیست خودم رو جمع میکنم من سخت تر از این رو هم داشتم و اگر نداشتم بذار بر سختترینشون هم غلبه کنم.
من میتونم.
بزرگِ خاندان، همانی که پای چپش را پانزده سال پیش تصادف ناکار کرد، همانی که سیاست داشت، ابهت داشت، تدبیر داشت و کلی ترسناک بود، همانی که بودنش با نبودنش فرق داشت، همانی که دلیل دور هم جمع شدنمان بود در اولین روز از سال جدید تنهایمان گذاشت و رفت. دلم با رفتنش رفت.
فقط میتونم بگم وات دِ فاک امروز روز واقعا عجیبی بود با یه نفر که مشکوک به کرونا بود از نزدیک برخورد داشتم البته با اینکه هم اون ماسک و دستکش داشت و هم من ولی نمیتونم بگم که استرس نداشتم و ندارم که نکنه این ویروس تخمیو گرفته باشم. زمان همه چیزو مشخص میکنه.
به نام خدای شنهای طبس
کاخ پهلوی پیش خانه برخی مسئولین امروز مثل طویله است!
عزت الله مطهری یا عزت شاهی از انقلابیونی که
بارها شکنجه ساواک را تحمل کرد و در پیروزی انقلاب نقش مهمی داشت در برنامه
رو در رو نسبت به اشرافیگری برخی مسئولین امروز انتق
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:
«امیلی عزیز،
عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.
با عشق، خدا»
امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که نا
دیروز بورس تهران در یک رفت و برگشت، بعد از رشد حدود 3000 واحدی در ساعت اولیه، با افزایش عرضه ها روبرو شد و در نهایت به محدوده ابتدایی خود بازگشت. نکته مهم در معاملات روز گذشته، افزایش حجم و ارزش معاملات بود که در نوع خود، کم نظیر است. ارزش معاملات در بورس و فرابورس (فارغ از معاملات خرد و عمده)، دیروز چیزی حدود 5600 میلیارد تومان ثبت شد. در حقیقت، افزایش عرضه های دیروز به دلیل شناسایی سود فعالان بازار بود. با فتح قله های جدید در بورس تهران، به هر حال
درباره این سایت